بنی کنانهبنی کنانه از قبایل بزرگ عدنانی ساکن حجاز می باشد. فهرست مندرجات۱.۱ - قلمرو بنی کنانه ۱.۲ - پراکندگی ۲ - آداب و سنن کنانیها ۳ - جنگها ۳.۱ - جنگهای فجار ۳.۲ - جنگ با قریش ۳.۳ - سایر جنگها ۴ - حفاظت از کعبه و اهتمام به امور آن ۴.۱ - در برابر قبیله جُرْهُم ۴.۲ - لشکرکشی ابرهه ۴.۳ - حفاظت از حجرالاسود ۵ - تغییر در مناسک حج ۵.۱ - جابهجایی در ماههای حرام ۵.۱.۱ - پایه گذار نسی ۵.۱.۲ - کفر خواندن نسی ۵.۲ - ترک وقوف در عرفه ۵.۲.۱ - دستور وقوف در عرفه ۵.۳ - طواف با بدن عریان ۵.۴ - ریشه بدعتها و تحریفها ۶ - اعتقاد به فرزند داشتن خداوند ۷ - بت پرستی ۸ - اشتهار ۹ - کنانی ها و اسلام ۹.۱ - در مکه ۹.۲ - در مدینه ۹.۳ - شیطنت ابلیس ۹.۴ - گزارش های متناقض ۹.۵ - وفای به عهد ۹.۶ - رو در رویی با مسلمین ۹.۷ - اعتماد پیامبر ۱۰ - واژگان کنانی در قرآن ۱۱ - فهرست منابع ۱۲ - پانویس ۱۳ - منبع ۱ - نسب و شناساییبنی کنانه در عصر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم مجموعه قبایل عرب عدنانی بودند که نسبشان به ابونضر کنانة بن خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان میرسید. [۱]
کحاله، عمر، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۹۹۶-۹۹۷.
[۲]
زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج۵، ص۲۳۴.
[۳]
زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج۸، ص۳۳.
کنانة بن خزیمه، جد هفتم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، پسران بسیاری داشت که شمار آنها به ۱۴ تن میرسید: نضر، عبد مناة، مالک، ملکان، عامر، حارث، عمرو، سعد، عوف، غنم، مخرمه، جرول، غزوان و حُدال. [۴]
ابنکبی، جمهرة النسب، ج۱، ص۱۹۳.
[۵]
بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۸۳.
[۶]
بغدادی، محمدامین، سبائک الذهب، ص۲۶۴-۲۶۵.
۱.۱ - قلمرو بنی کنانهبعضی از ایشان خود منشا قبیلههای کوچک و بزرگ دیگری شدند و کنانه را در مناطق وسیعی از شبه جزیره عربستان گستراندند، چنان که از نضر بن کنانه، قریش [۷]
ابنکبی، جمهرة النسب، ج۱، ص۱۹۳.
[۸]
ابنسلام، قاسم، النسب، ص۲۲۱.
[۹]
المفصل، ج۴، ص۲۶.
و از عبد مناة بن کنانه تیرههای بزرگی چون بنی بکر، بنی عامر، بنی لیث، بنی دیل (دوئل)؛ بنی ضمره، بنی غفار و بنی مدلج و از نسل مالک بن کنان ه تیرههای بنی فراس، بنی حارث بن غنم، بنی عمرو و بنی نابغه شکل گرفتند. از دیگر فرزندان کنانه نیز تیرههایی پدید آمد که از شهرت چندانی برخوردار نیستند. [۱۰]
ابنکلبی، جمهرة النسب، ج۱، ص۱۹۳-۲۳۷.
[۱۱]
ابنسلام، قاسم، النسب، ص۲۲۱-۲۲۵.
[۱۲]
بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۸۳-۱۴۷.
[۱۳]
کحاله، عمر، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۹۹۶-۹۹۷.
هرچند در مقطعی همه کنانه یک مجموعه بودهاند و گاه برخی از ویژگی های یکی از قبایل کنانه به عموم آن ها نسبت داده شده است؛ اما از گزارش ها برمی آید که در عصر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم قریش که خود بخشی از کنانه بودند مجموعهای مستقل به شمار میآمدهاند. ۱.۲ - پراکندگیبا توجه به گستردگی کنانیها، آنان در عصر جاهلی در مناطق وسیعی از حجاز ، تهامه و یمن [۱۴]
ابنکلبی، جمهرة النسب، ج۱، ص۱۹۳.
[۱۵]
ابنسلام، قاسم، النسب، ص۲۲۱.
[۱۶]
بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۸۳.
[۱۷]
بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۴۵.
[۱۸]
بغدادی، محمدامین، سبائک الذهب، ص۲۶۵.
از جمله مکه و اطراف آن، [۱۹]
زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج۸، ص۳۳.
[۲۰]
ابنکلبی، جمهرة النسب، ج۱، ص۲۳۰.
[۲۱]
بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۳۸.
[۲۲]
سرحانی، جامع انساب قبائل العرب، ص۱۲۴.
[۲۳]
کحاله، عمر، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۹۹۶.
[۲۴]
کحاله، عمر، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۰۲۰.
مدینه [۲۵]
ذهبی، شمسالدین، سیر اعلام النبلاء، ج۷، ص۳۷۴.
و در برخی نواحی مانند ودان، [۲۶]
کحاله، عمر، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۹۹۷.
مطهر [۲۷]
کحاله، عمر، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۹۹۷.
و بیض [۲۸]
کحاله، عمر، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۹۹۷.
[۲۹]
حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۱، ص۵۳۱.
پراکنده بودند. با آغاز فتوحات در عصر اسلامی برخی از ایشان به کوفه، [۳۰]
ابنسلام، قاسم، النسب، ص۲۲۳.
[۳۱]
بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۳۸.
شام [۳۲]
بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۳۱.
[۳۳]
بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۳۴.
و مصر [۳۴]
بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۳۴.
[۳۵]
کحاله، عمر، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۹۹۶.
مهاجرت کردند.« مجنه » بازاری در اطراف مکه، به کنانی ها اختصاص داشته و از زمین های آنان بوده است. [۳۶]
اخبار مکه، ج۱، ص۱۹۰.
این بازار پس از بازار عکاظ در ۱۰ روز پایانی ماه ذیقعده برپا میشده و بنابر نقلی به قبیله بنی دئل از کنانه تعلق داشته است. [۳۷]
کحاله، عمر، معجم البلدان، ج۵، ص۵۸-۵۹.
این گزارش، نشان میدهد که بخشی از بنی کنانه در آن روزگار به تجارت و بازرگانی نیز مشغول بودهاند، چنان که از گزارش های پراکنده دیگری نیز برمی آید که برخی تیرههای این قوم به کشاورزی و دامداری اشتغال داشتهاند. ۲ - آداب و سنن کنانیهابخشندگی از آداب دوره جاهلی کنانیها بود. به عنوان نمونه، سُلَمی بن نَوْفل از بنی دُیِل در شمار بخشندهترین عربهای جاهلی (اجواد الجاهلیه) جای داشت. [۳۸]
ابنکلبی، جمهرة النسب، ج۱، ص۲۱۱.
[۳۹]
ابنحبیب، محمد، المحبر، ص۱۴۱.
[۴۰]
بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۰۷.
از دیگر آداب این دوره بنی کنانه مهمان نوازی بود. بر پایه نقلی، بنی کنانه رسم مهمان دوستی را از حضرت ابراهیم (علیهالسّلام) به ارث برده [۴۱]
قرطبی، محمد، تفسیر قرطبی، ج۱۲، ص۳۱۷.
و تنهایی خوردن و آشامیدن را بر خود حرام کرده بودند. آنان چون سفرهای میگستراندند، آن قدر میماندند تا مهمانی برسد.در عصر اسلامی با فرود آمدن این فقره از آیه ۶۱ سوره نور: [۴۲]
نور/سوره۲۴، آیه۶۱.
«...لَیسَ عَلَیکُم جُناحٌ اَن تَاکُلوا جَمیعـًا اَو اَشتاتـًا...» خداوند ایشان را در عمل به این رفتار مخیر کرد. غالب گزارش های موجود، نزول این آیه را درباره بنی کنانه یا از قبایل آن دانستهاند. [۴۳]
عبدالرزاق، تفسیر عبد الرزاق، ج۳، ص۶۵.
[۴۴]
طبری، ابوجعفر، جامع البیان، مج ۱۰، ج۱۸، ص۲۲۸.
[۴۵]
ابنابیحاتم، تفسیر ابن ابی حاتم، ج۸، ص۲۶۴۹.
۳ - جنگهادرگیری های دوران جاهلیت بنی کنانه با دیگر قبایل حتی ماههای حرام را هم در برمی گرفت. ۳.۱ - جنگهای فجارجنگهای فجار، جنگ های عرب جاهلی در ماه های حرام بود که بر اثر شکستن حرمت ماههای حرام به این نام مشهور شد. این جنگ ها ۴ بار رخ داد که بنی کنانه در سه بار آن شرکت داشت: فجار اول، میان کنانه و قریش با قبیله قیس بن عیلان درگرفت. [۴۶]
ابنهشام، عبدالملک، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۱۹-۱۲۰.
[۴۷]
ابنحبیب، محمد، المحبر، ص۱۹۶.
[۴۸]
ابنحبیب، محمد، المنمق، ص۱۶۰-۱۶۱.
بعضی این درگیری را میان کنانه و هوازن میدانند. [۴۹]
کحاله، عمر، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۹۹۶-۹۹۷.
فجار دوم بین قریش و کنانه رخ داد [۵۰]
ابنحبیب، محمد، المنمق، ص۱۶۱.
[۵۱]
بغدادی، محمدامین، سبائک الذهب، ص۴۴۹.
[۵۲]
کحاله، عمر، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۹۹۶-۹۹۷.
و برخی آن را میان قیس و کنانه میدانند. [۵۳]
دینوری، ابن قتیبة، المعارف، ص۶۰۳-۶۰۴.
در فجار سوم بنی کنانه با تیرهای از هوازن درگیر شدند. [۵۴]
بغدادی، محمدامین، سبائک الذهب، ص۴۴۹.
گروهی این جنگ را میان قریش و کنانه شمردهاند. [۵۵]
کحاله، عمر، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۹۹۶-۹۹۷.
۳.۲ - جنگ با قریشجنگ کنانه با قریش در ذات نکیف [۵۶]
ابنحبیب، محمد، المحبر، ص۲۴۶.
[۵۷]
ابنحبیب، محمد، المنمق، ص۱۱۳-۱۱۵.
و یوم مشلل [۵۸]
ابنحبیب، محمد، المحبر، ص۲۴۶.
و درگیری بنی ضمره کنانی با قریش [۵۹]
ابنحبیب، محمد، المنمق، ص۱۲۳-۱۲۵.
از دیگر ستیزهای بنی کنانه در عصر جاهلیت بوده است.در جنگ یوم شهورة بنی ضمره از تیرههای بنی کنانه، با قریش و دو تیره دیگر از کنانه به نام های بنی دیل و بنی لیث درگیر شد که از بزرگترین جنگ های کنانه شمرده شده است. [۶۰]
ابنکلبی، جمهرة النسب، ج۱، ص۲۰۸.
[۶۱]
ابنحبیب، محمد، المنمق، ص۱۳۲-۱۳۳.
[۶۲]
بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۰۶.
۳.۳ - سایر جنگهابنی کنانه چندین بار با قبیله خزاعه جنگیدند؛ از جمله جنگ عتود و ستیزی که در محلی از یمامه رخ داد. [۶۳]
کحاله، عمر، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۹۹۶-۹۹۷.
درگیری بنی فراس، تیرهای از کنانه، با گروهی از هوازن در منطقه کدید نبرد دیگری است که به یوم کدید شهرت یافت. [۶۴]
بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۳۸-۱۴۰.
۴ - حفاظت از کعبه و اهتمام به امور آنکنانی ها از متولیان کعبه بودند. [۶۵]
المفصل، ج۴، ص۹۱.
خبرهای موجود، از توجه و اهتمام فراوان بنی کنانه به امور مکه حکایت دارد. آنان در حفظ کعبه و دور نگهداشتن آن از تجاوز و ستم میکوشیدند و در مقابل حرمت شکنی هایی که به خانه کعبه میشد، میایستادند.۴.۱ - در برابر قبیله جُرْهُموقتی قبیله «جُرْهُم» در مکه، به ستمگری روی آوردند و برخی حرام ها را حلال کرده، بر زائران کعبه ستم کردند و هدایای آنان برای کعبه را دزدیدند، گروهی از بنی کنانه با خزاعی ها یکی شدند و با این قبیله جنگیده، آنان را از مکه راندند. [۶۶]
ابنهشام، عبدالملک، السیرة النبویه، ج۱، ص۷۴.
عمرو بن لُحَیّ رهبر خزاعی ها نیز به یاری بنی کنانه حکومت خود را بر مکه تثبیت کرد. وی اجرای بخشی از مناسک و شعائر حج را به کنانی ها واگذارد. [۶۷]
المفصل، ج۴، ص۱۵.
در دورههای بعدی قُصَیّ بن کِلاب کنانی نیز برای پایان دادن به تسلط خزاعی ها، از بعضی بنی کنانه کمک گرفت و بر مکه دست یافت. [۶۸]
اخبار مکه، ص۱۰۳-۱۰۷.
[۶۹]
المفصل، ج۴، ص۴۳-۴۴.
وی تیرههای منتسب به نضر بن کنانه را که بعدها به قریش معروف شدند، در مکه گردهم آورد و برای اداره امور مکه مناصبی را تاسیس کرد.۴.۲ - لشکرکشی ابرههکنانی ها در ماجرای لشکرکشی ابرهه به مکه نقش داشتند. رفتارهای بازدارنده کنانی ها در برابر توطئه ابرهه از دغدغه ایشان برای حفاظت از کعبه خبر میدهد، هرچند که این رفتارها بر انگیزه ابرهه در حمله به خانه خدا افزود؛ بر پایه گزارش های موجود، یکی از مردان بنی کنانه وقتی شنید ابرهه در یمن عبادتگاهی ساخته تا مردم را به آن جا بکشاند و از زیارت کعبه بازدارد، راهی یمن شد و به آن بی حرمتی کرد. ابرهه از این کار سخت برآشفت و تصمیم گرفت حمله گستردهای را برای تخریب خانه خدا تدارک ببیند. ابرهه که به قصد تخریب کعبه سپاهی بزرگ فراهم کرده بود، کسی را فرستاد تا مردم را بار دیگر به زیارت عبادتگاهی که ساخته بود دعوت کند. فرستاده ابرهه به دست برخی کنانی ها کشته شد. وقتی این خبر به ابرهه رسید، برانگیزه اش در حمله به مکه شدت بیشتری بخشید. [۷۰]
ابن اسحاق، السیر والمغازی، ص۶۱.
[۷۱]
المفصل، ج۳، ص۵۱۰.
کنانی ها و دیگر قبایل مکه برای رویارویی با سپاه ابرهه خود را آماده کردند؛ اما با آگاه شدن از قدرت و توان برتر سپاه ابرهه، دست از جنگ کشیدند. [۷۲]
ابنهشام، عبدالملک، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱.
۴.۳ - حفاظت از حجرالاسوداز کارهای دیگر بنی کنانه برای حفظ کعبه حفاظت از حجرالاسود بود. گروهی قصد داشتند حجرالاسود را از کعبه به صنعا در یمن ببرند و بنی کنانه به مقابله با آن ها برخاسته، بعضی را کشته و برخی دیگر را اسیر کردند. [۷۳]
المفصل، ج۴، ص۱۷.
۵ - تغییر در مناسک حجکنانی ها بدعت هایی را در مراسم حج نهادند. ۵.۱ - جابهجایی در ماههای حرامجا به جایی در ماههای حرام از ویژگی های بنی کنانه بود. آن ها که از فتوا دهندگان عرب جاهلی بودند، حرمت متوالی سه ماه ذیقعده ، ذیحجه و محرّم را مایه مشقت و مانع از ادامه جنگ های خود میدانستند، از این رو در موسم حج با اعلام جابه جایی ماه ها و تاخیر انداختن ماه محرم توالی سه ماه حرام را از بین میبردند. ۵.۱.۱ - پایه گذار نسیاین بدعت را که از آن به « نَسیء » یاد شده است، بیشتر حذیفه از بنی مالک بن کنانه بنا نهاد و فرزندانش تا پس از اسلام ادامه دادند. [۷۴]
ابنحبیب، محمد، المحبر، ص۱۵۶-۱۵۷.
[۷۵]
مسعودی، علی بن مسعود، مروج الذهب، ج۲، ص۶۲.
[۷۶]
ابنهشام، عبدالملک، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۸-۲۹.
جز گزارشی که بنی کنانه را پایه گذار این بدعت شمرده [۷۷]
زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، ج۲، ص۲۷۰.
دیگر گزارش ها صرفاً مردی از کنانه را بدعت گذار معرفی کرده و نامی از وی نبردهاند. [۷۸]
قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۱، ص۲۹۰.
[۷۹]
طبری، ابوجعفر، جامع البیان، مج ۶، ج۱۰، ص۱۶۹.
[۸۰]
ابنابیحاتم، تفسیر ابن ابی حاتم، ج۶، ص۱۷۹۴.
برخی نیز با ذکر نامش او را مالک بن کنانه، ثعلبة بن مالک، حارث بن مالک القلمس، سریربن القلمس، ابو ثمامة جنادة بن عوف بن امیة بن عبدبن فقیم، [۸۱]
اخبار مکه، ج۱، ص۱۸۲-۱۸۳.
جنادة بن عوف، [۸۲]
طبری، ابوجعفر، جامع البیان، مج ۶، ج۱۰، ص۱۶۸.
[۸۳]
زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، ج۲، ص۲۷۰.
[۸۴]
طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۵، ص۵۳.
ابوثمامة صفوان بن امیه، [۸۵]
طبری، ابوجعفر، جامع البیان، مج ۶، ج۱۰، ص۱۷۰.
القلمّس، [۸۶]
ابنحبیب، المحبر، ص۱۵۶-۱۵۷.
[۸۷]
طبری، ابوجعفر، جامع البیان، مج ۶، ج۱۰، ص۱۷۱.
[۸۸]
طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۵، ص۵۳.
نعیم بن ثعلبه [۸۹]
طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۵، ص۵۳.
و سمیر بن ثعلبة بن حارث [۹۰]
بغدادی، محمدامین، سبائک الذهب، ص۲۶۶.
معرفی کردهاند.۵.۱.۲ - کفر خواندن نسیخداوند با نزول آیه ۳۷ سوره توبه، [۹۱]
توبه/سوره۹، آیه۳۷.
نسیء و به تاخیر افکندن ماههای حرام را نشانه فزونی کفر معرفی کرد:«اِنَّمَا النَّسِیءُ زیادَةٌ فِی الکُفرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذینَ کَفَروا یُحِلّونَهُ عامـًا ویُحَرِّمونَهُ عامـًا لِیواطِـوا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللّهُ فَیُحِلّوا ما حَرَّمَ اللّهُ زُیِّنَ لَهُم سوءُ اَعمــلِهِم واللّهُ لا یَهدِی القَومَ الکـفِرین نسییء (جا به جا کردن و تاخیر ماههای حرام)؛ افزایشی در کفر است که با آن، کافران گمراه میشوند؛ یک سال آن را حلال، و سال دیگر آن را حرام میکنند تا به مقدار ماههایی که خداوند حرام کرده تحریم بشود و به این ترتیب آنچه را خدا حرام کرده، حلال بشمرند. اعمال زشتشان در نظرشان زیبا جلوه داده شده و خداوند گروه کافران را هدایت نمیکند». ۵.۲ - ترک وقوف در عرفهاز بدعتهای دیگری که کنانیها همپای مشرکان قریش در مراسم حج نهادند، ترک وقوف در عرفه بود. آن ها از سر همراهی با قریش در موسم حج در مکه میماندند و به عرفات نمیرفتند، در حالی که وقوف در عرفه را از مناسک حج ابراهیمی میدانسته، خود نیز به آن اقرار داشتند. این بدعت، تا ظهور اسلام نیز ادامه داشت. ۵.۲.۱ - دستور وقوف در عرفهخداوند با نزول آیه ۱۹۹ سوره بقره [۹۲]
بقره/سوره۲، آیه۱۹۹.
همگی را دستور داد تا به عرفات وقوف کرده، از آنجا به مشعرالحرام و سپس به مِنا کُوچ کنند: [۹۳]
طبری، ابوجعفر، جامع البیان، مج ۲، ج۲، ص۳۹۸-۴۰۰.
«... فَاِذا اَفَضتُم مِن عَرَفـت فَاذکُروا اللّهَ عِندَ المَشعَرِ الحَرامِ... ثُمَّ اَفیضوا مِن حَیثُ اَفاضَ النّاسُ و استَغفِروا اللّهَ اِنَّ اللّهَ غَفورٌ رَحیم». ۵.۳ - طواف با بدن عریانطواف با بدن عریان ، از دیگر بدعت های بنی کنانه بود. آنان این گونه طواف را تقلید از نیاکان و فرمان خدا میپنداشتند. [۹۴]
ابنعسکر، محمد بن علی، التکمیل و الاتمام، ص۱۴۸-۱۴۹.
خداوند برای تکذیب آن ها این آیه را فرو فرستاد:«و اِذا فَعَلوا فـحِشَةً قالوا وجَدنا عَلَیها ءاباءَنا واللّهُ اَمَرَنا بِها قُل اِنَّ اللّهَ لا یَامُرُ بِالفَحشاءِ اَتَقولونَ عَلَی اللّهِ ما لا تَعلَمون». [۹۵]
اعراف/سوره۷، آیه۲۸.
۵.۴ - ریشه بدعتها و تحریفهاگفته شده: بدعت ها و تحریف های یاد شده همچنین تعصب فراوان بنی کنانه در حفاظت کعبه و اهتمام به مناسک حج بر اثر «حُمْسی» بودن آنان بوده است؛ بنی کنانه از جمله قریش و قبایلی دیگر از « حمس » به شمار میآمدند. حمسی ها، خود را برتر و نسبت به مراسم و مناسک حج محکم تر میپنداشتند، از این رو، جابه جایی، تحریف ، بدعت و تغییر در مناسک حج را حق خود میدانستند و بیش از دیگران به نگهداری کعبه اهمیت میدادند. [۹۶]
ابن اسحاق، السیر و المغازی، ص۶۱.
[۹۷]
ابن اسحاق، السیر و المغازی، ص۱۲۰.
[۹۸]
اخبار مکه، ج۱، ص۱۷۷-۱۷۹.
۶ - اعتقاد به فرزند داشتن خداوندکنانیان میپنداشتند فرشتگان دختران خدایند، در حالی که خداوند در آیه ۵۷ سوره نحل [۹۹]
نحل/سوره۱۶، آیه۵۷.
با اشاره به این اعتقاد نادرست، خود را از داشتن فرزند منزه دانسته، میفرماید:«و یَجعَلونَ لِلّهِ البَنـتِ سُبحـنَهُ و لَهُم ما یَشتَهون». برخی گزارش ها نزول این آیه را درباره کنانه و خزاعه میدانند. [۱۰۰]
قرطبی، محمد، تفسیر قرطبی، ج۱۰، ص۱۱۶.
بنی کنانه با اصرار میگفتند: خدا با جنیّان ازدواج کرده و حاصل آن دخترانی به نام ملائکه است. [۱۰۱]
قرطبی، محمد، تفسیر قرطبی، ج۱۵، ص۱۳۴-۱۳۵.
خداوند با فرود آوردن آیه ۱۵۸ سوره صافّات [۱۰۲]
صافات/سوره۳۷، آیه۱۵۸.
دراین باره، از احضار جنیان برای کیفر در روز قیامت خبر داده و نسبت میان آنان با خدا را نسبت عبودیت و ربوبیت دانسته نه نسبت ولادت و فرزندی: [۱۰۳]
طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، ج۱۷، ص۱۷۲.
«و جَعَلوا بَینَهُ و بَینَ الجِنَّةِ نَسَبـًا و لَقَد عَلِمَتِ الجِنَّةُ اِنَّهُم لَمُحضَرون». ۷ - بت پرستیکنانی ها همچون دیگر قبایل عرب جاهلی به پرستش بت روی آوردند. بت « عُزّی » به قریش و کنانه اختصاص داشت و از آن به بزرگی یاد میکردند. [۱۰۴]
ابنهشام، عبدالملک، السیرة النبویه، ج۱، ص۵۵.
[۱۰۵]
اخبار مکه، ج۱، ص۱۲۶.
[۱۰۶]
المفصل، ج۶، ص۲۳۷.
برخی مفسران نیز ذیل آیه ۱۹ سوره نجم [۱۰۷]
نجم/سوره۵۳، آیه۱۹.
به این امر اشاره کردهاند: [۱۰۸]
قرطبی، محمد، تفسیر قرطبی، ج۱۷، ص۹۹.
[۱۰۹]
ابنکثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر ابن کثیر، ج۴، ص۲۷۲.
«اَفَرَءَیتُمُ اللّـتَ والعُزّی = آیا بت لات و عزّی را (که بیاثر است) دیدید». پرستش بت «سُواع» در منطقه نعمان [۱۱۰]
ابنحبیب، محمد، المحبر، ص۳۱۶.
[۱۱۱]
یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۵۵.
[۱۱۲]
زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج۵، ص۲۳۴.
و عبادت « هُبَل » [۱۱۳]
ابنحبیب، محمد، المحبر، ص۳۱۸.
[۱۱۴]
زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج۵، ص۲۳۴.
از آیین های جاهلی اعضای بنی کنانه به شمار میرفت.مالک و ملکان، پسران کنانه، در محل سکونت خود بتی به نام « سعد » داشتند. [۱۱۵]
کلبی، هشام بن محمد، الاصنام، ص۲۸.
[۱۱۶]
ابنهشام، عبدالملک، السیرة النبویه، ج۱، ص۵۳.
برخی این بت را از آنِ بنی بکر بن کنانه دانستهاند. [۱۱۷]
یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۵۵.
برابر گزارش های موجود، هر قبیلهای که میخواست حج بگزارد، نزد بت خود میرفت، نماز و پس از آن تلبیه گفته، روانه مکه میشد. تلبیه بنی کنانه عبارت بود از: «لبیک اللهم لبیک، الیوم یوم التعریف، یوم الدعاء والوقوف.» [۱۱۸]
یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۵۵.
۸ - اشتهاربنی کنانه به سبب بزرگی و گستردگی در دوره جاهلیت و اسلام چهرههای بنامی در زمینههای گوناگون داشته و بعضی حاکم ، فرمانده و رئیس قبیله خود بودهاند. [۱۱۹]
ابنکلبی، جمهرة النسب، ج۱، ص۲۰۸.
[۱۲۰]
ابنحبیب، محمد، المحبر، ص۱۳۳.
[۱۲۱]
بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۰۶.
گروهی در بخشندگی، [۱۲۲]
ابنکلبی، جمهرة النسب، ج۱، ص۲۱۱.
[۱۲۳]
ابنحبیب، محمد، المحبر، ص۱۴۱.
[۱۲۴]
بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۰۷.
مهمان دوستی، [۱۲۵]
بغدادی، محمدامین، سبائک الذهب، ص۲۷۲.
شجاعت، [۱۲۶]
بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۰۷.
شرف و جز این ها شهره بوده و دستهای از جنگجویان و سواران زمانه خود به شمار میآمدهاند. [۱۲۷]
ابنبرید، الاشتقاق، ص۱۱۰.
[۱۲۸]
ابنبرید، الاشتقاق، ص۳۱۱.
[۱۲۹]
بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۰۷.
[۱۳۰]
بغدادی، محمدامین، سبائک الذهب، ص۲۶۵.
شاعر [۱۳۱]
ابنکلبی، جمهرة النسب، ج۱، ص۲۱۱.
[۱۳۲]
بلادری، احمد، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۰۸-۱۱۸.
و نحوی [۱۳۳]
ابنکلبی، جمهرة النسب، ج۱، ص۲۱۲.
[۱۳۴]
بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۱۰-۱۱۸.
[۱۳۵]
بغدادی، محمدامین، سبائک الذهب، ص۲۷۱.
نیز در میان این قوم بوده است.۹ - کنانی ها و اسلامبا آغاز دعوت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به یگانه پرستی، بعضی اعضای بنی کنانه از نخستین کسانی بودند که این دعوت را اجابت کرده، به پیامبر ایمان آوردند. ۹.۱ - در مکهابوذر غفاری نخستین مسلمان از کنانیان و چهارمین ایمان آورنده به پیامبر بود [۱۳۶]
ابنکلبی، جمهرة النسب، ج۱، ص۲۲۰.
[۱۳۷]
بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۲۴-۱۲۸.
؛ همچنین ایاس، خالد، عاقل و عامر پسران بکیر، از قبیله بنی لیث ، نخستین مسلمانان کنانی بودند که در مکه و در مخفیگاه « دار ارقم » به اسلام گرویدند. [۱۳۸]
ابنکلبی، جمهرة النسب، ج۱، ص۲۰۳-۲۰۵.
[۱۳۹]
بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۹۸-۹۹.
در پی ناتوانی قریش در برابر دعوت پیامبر و مقاومت بنی هاشم در برابر دیگر قبایل، قریشیان در منطقه خیف کنانه هم قسم شدند تا با بنی هاشم و بنی عبدالمطلب ازدواج و داد و ست د نکنند تا آنان را مجبور کنند پیامبر را تحویل دهند. [۱۴۰]
ابنکلبی، جمهرة النسب، ج۲، ص۱۹۲.
پس از هجرت پیامبر به مدینه نیز افراد معدودی از قبایل کنانی به اسلام روی آوردند، چنان که آوردهاند: مردی از کنانه که در مکه به دین پیامبر در آمده بود، پس از هجرت پیامبر از مکه ، به قصد دیدار آن حضرت رهسپار مدینه شد؛ اما در میانه راه مرد. قومش که هنوز در شرک و کفر مانده بودند از روی تمسخر و استهزا گفتند: نه به آنچه میخواست رسید و نه در میان قوم خود ماند تا دفنش کرده، برایش عزا برپا کنند. در این باره آیه ۱۰۰ سوره نساء [۱۴۱]
نساء/سوره۴، آیه۱۰۰.
نازل شد: [۱۴۲]
طبری، ابوجعفر، جامع البیان، مج ۴، ج۵، ص۳۲۶.
«... و مَن یَخرُج مِن بَیتِهِ مُهاجِرًا اِلَی اللّهِ و رَسولِهِ ثُمَّ یُدرِکهُ المَوتُ فَقَد وقَعَ اَجرُهُ عَلَی اللّهِ و کانَ اللّهُ غَفورًا رَحیمـا و هرکس از خانه خویش هجرت کنان به سوی خدا و رسول بیرون آید، سپس مرگ ، او را دریابد پس اجر و ثواب چنین کسی بر خداست و خدا پیوسته آمرزنده مهربان است». همچنین در گزارشی آمده است: شماری از کنانی ها نزد پیامبر آمدند تا اسلام آورند؛ اما گروهی راه را بر ایشان بسته، آن ها را کشتند و اموالشان را به غارت بردند. جبرئیل پیامبر را از این حادثه خبر داد و آیه ۳۳ سوره مائده [۱۴۳]
مائده/سوره۵، آیه۳۳.
را فرود آورد: [۱۴۴]
ابوالفتحرازی، حسین بن علی، روض الجنان، ج۶، ص۳۵۵.
«اِنَّما جَزؤُا الَّذینَ یُحارِبونَ اللّهَ ورَسولَهُ ویَسعَونَ فِی الاَرضِ فَسادًا اَن یُقَتَّلوا اَو یُصَلَّبوا اَو تُقَطَّعَ اَیدیهِم واَرجُلُهُم مِن خِلـف اَو یُنفَوا مِنَ الاَرضِ ذلِکَ لَهُم خِزیٌ فِی الدُّنیا ولَهُم فِی الاخِرَةِ عَذابٌ عَظیم کیفر آن ها که با خدا و پیامبرش به جنگ برمی خیزند و اقدام به فساد در روی زمین میکنند، فقط این است که اعدام شوند، یا به دار آویخته شوند یا دست و پای آن ها به عکس یکدیگر بریده شود، یا از سرزمین خود تبعید گردند. این رسوایی آن ها در دنیاست و در آخرت کیفر بزرگی دارند». ۹.۲ - در مدینهپس از استقرار پیامبر در مدینه، به سبب وجود سکونت گاه های بسیاری از قبایل کنانه در نزدیکی مدینه و در مسیر کاروان های تجاری مکه به شام ، پیامبر با این دسته از آنان ارتباط بیشتری برقرار کرد و از آنجا که آن حضرت در اقدام های نظامی خود کاروان های تجاری قریش را مد نظر داشت به ناچار در تعقیب آن ها از مناطق مسکونی برخی قبایل کنانی عبور میکرد. در همین اعزام ها که عمدتاً در سال های نخست پس از هجرت پیامبر روی داد، قبایل مزبور ( بنی مدلج ، بنی ضمره و...) با رسول خدا پیمان عدم تعرض بسته، از همراهی با قریش روی گردانیدند. بر اساس صلح نامهای که میان رسول خدا و جمعیتی از بنی کنانه در غزوه ابواء بسته شد، این دسته از کنانی ها متعهد شدند تا از هرگونه برتری مالی و نفری نسبت به مسلمانان بپرهیزند و دشمنان اسلام را یاری ندهند. [۱۴۵]
واقدی، محمد، المغازی، ج۱، ص۱۲.
همکاری نکردن دستهای از بنی کنانه با مشرکان قریش در جنگ بدر، گواه دیگری است بر اینکه آنان از دشمنی با مسلمانان کناره میگرفتند. ۹.۳ - شیطنت ابلیسبرپایه خبرهای آمده در ذیل آیه ۴۸ سوره انفال ، [۱۴۶]
انفال/سوره۸، آیه۴۸.
شیطان با وسوسههای خود مشرکان قریش را برای جنگ با پیامبر و پیروانش تحسین و تشویق میکرد. او وقتی که مشرکان را از همکاری بنی کنانه با پیامبر بیمناک دید، خود را به شکل سراقة بن مالک از سران بنی کنانه درآورد [۱۴۷]
ابنکلبی، جمهرة النسب، ج۱، ص۲۲۶.
[۱۴۸]
بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۳۴.
و به مشرکان قریش از بی طرفی بنی کنانه در جنگ بدر اطمینان داد. وقتی که دو سپاه در برابر هم قرار گرفتند، شیطان فرشتگان بسیاری دید که برای امداد مؤمنان فرود آمده بودند. او گریخت و از پی وی سپاه مشرکان از هم گسیخت و درهم شکست.خداوند با یادآوری این ماجرا آیه ۴۸ سوره انفال [۱۴۹]
انفال/سوره۸، آیه۴۸.
را نازل کرد: [۱۵۰]
طبری، ابوجعفر، جامع البیان، مج ۶، ج۱۰، ص۲۵-۲۷.
[۱۵۱]
طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۴، ص۴۷۷-۴۷۸.
[۱۵۲]
بیضاوی، تفسیر بیضاوی، ج۳، ص۱۱۳.
«و اِذ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیطـنُ اَعمــلَهُم وقالَ لا غالِبَ لَکُمُ الیَومَ مِنَ النّاسِ و اِنّی جارٌ لَکُم فَلَمّا تَراءَتِ الفِئَتانِ نَکَصَ عَلی عَقِبَیهِ و قالَ اِنّی بَرِیءٌ مِنکُم اِنّی اَری ما لاتَرَونَ اِنّی اَخافُ اللّهَ واللّهُ شَدیدُ العِقاب». هرچند احتمال ساختگی بودن چنین اخباری وجود دارد؛ اما میتوان پذیرفت که پیمان برخی قبایل کنانی با پیامبر و بی طرفی آنان در جنگ بدر موجبات نگرانی قریش را فراهم آورده است. خداوند با نزول آیه ۸ سوره ممتحنه ، [۱۵۳]
ممتحنه/سوره۶۰، آیه۸.
مسلمانان را از نیکی و انصاف نسبت به این گروه منع نکرد: [۱۵۴]
اندلسی، ابوحیان، البحر المحیط، ج۱۰، ص۱۵۶.
«لا یَنهـکُمُ اللّهُ عَنِ الَّذینَ لَم یُقـتِلوکُم فِی الدّینِ ولَم یُخرِجوکُم مِن دیـرِکُم اَن تَبَرّوهُم وتُقسِطو ا اِلَیهِم اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ المُقسِطین خدا شما را از نیکی و رعایت عدالت نسبت به کسانی که در امر دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند، باز نمیدارد؛ زیرا خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد». ۹.۴ - گزارش های متناقضبرخی گزارش ها از حضور زنان [۱۵۵]
واقدی، محمد، المغازی، ج۱، ص۲۰۲.
و مردان کنانی در سپاه مشرکان در اُحُد [۱۵۶]
ابناسحاق، السیر والمغازی، ص۳۲۲-۳۲۳.
[۱۵۷]
واقدی، محمد، المغازی، ج۱، ص۲۰۳.
[۱۵۸]
ابنحبیب، محمد، المحبر، ص۲۴۶.
و نیز گروهی از آنان از جمله عمرو بن عبدود [۱۵۹]
ابنبرید، الاشتقاق، ص۱۱۰.
در خندق [۱۶۰]
واقدی، محمد، المغازی، ج۲، ص۴۵۵.
[۱۶۱]
ابنحبیب، محمد، المحبر، ص۲۴۶.
[۱۶۲]
ابنبرید، الاشتقاق، ص۱۱۰.
خبر دادهاند.گزارشی نیز ذیل آیه ۹ سوره احزاب [۱۶۳]
احزاب/سوره۳۳، آیه۹.
آمده است که بر شرکت بنی کنانه در جنگ خندق دلالت دارد:«یـاَیُّها الَّذینَ ءامَنوا اذکُروا نِعمَةَ اللّهِ عَلَیکُم اِذ جاءَتکُم جُنودٌ فَاَرسَلنا عَلَیهِم ریحـًا وجُنودًا لَم تَرَوها و کانَ اللّهُ بِما تَعمَلونَ بَصیرا ای کسانی که ایمان آوردهاید، نعمت خدا را بر خود به یاد آورید، در آن هنگام که لشکرها عظیم به سراغ شما آمدند؛ ولی ما طوفان سختی بر آنان فرستادیم و لشکریانی که آنها را نمیدیدید و خدا همواره به آنچه انجام میدهید بیناست». ۹.۵ - وفای به عهددر سال نهم هجری و با نزول سوره برائت ، از حضور مشرکان در مکه جلوگیری شد؛ اما این حکم شامل قبایل مشرک هم پیمان با پیامبر که عمدتاً کنانی بودند نمیگردید، از این رو ذیل برخی آیات سوره توبه از پایبندی ایشان به پیمان هایشان سخن به میان آمده است. برابر گزارش هایی که ذیل آیه ۷ توبه [۱۶۴]
توبه/سوره۹، آیه۷.
مشاهده میشود، بنی ضمره [۱۶۵]
زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، ج۲، ص۲۴۹.
و بنی بکر [۱۶۶]
طبری، ابوجعفر، جامع البیان، مج ۶، ج۱۰، ص۱۰۷.
از تیرههای مشهور کنانی، بر پیمان خود با پیامبر استوار مانده، همانند قریش و سایر گروه ها عهد نشکستند. خداوند در این باره فرمود:«کَیفَ یَکونُ لِلمُشرِکینَ عَهدٌ عِندَ اللّهِ و عِندَ رَسولِهِ اِلاَّ الَّذینَ عـهَدتُم عِندَ المَسجِدِ الحَرامِ فَمَا استَقـموا لَکُم فَاستَقیموا لَهُم اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ المُتَّقین چگونه برای مشرکان پیمانی نزد خدا و رسول او خواهد بود، مگر کسانی که نزد مسجدالحرام با آنان پیمان بستید، پس تا زمانی که در برابر شما وفادار باشند، شما نیز وفاداری کنید، که خداوند پرهیزگاران را دوست دارد»؛ همچنین از اخباری که ذیل آیه ۴ همین سوره آمده، دانسته میشود که مراد از «اِلاَّ الَّذینَ عـهَدتُم مِنَ المُشرِکینَ...» گروه هایی از بنی کنانه شامل بنی ضمره و بنی مدلج بوده است. آنان از هم پیمانان پیامبر بودند و بر سر پیمان خود به درستی ماندند. [۱۶۷]
طبری، ابوجعفر، مجمع البیان، ج۵، ص۱۸.
[۱۶۸]
ابوالفتحرازی، حسین بن علی، روض الجنان، ج۹، ص۱۷۸.
[۱۶۹]
سیوطی، جلالالدین، الدرالمنثور، ج۳، ص۲۱۲.
۹.۶ - رو در رویی با مسلمینبه نظر میرسد آخرین رویارویی مسلمانان با کنانی ها در سریّه بنی جزیمه صورت گرفت. خالدبن ولید در این سریّه بسیاری از ایشان را به ناحق کشت. [۱۷۰]
واقدی، محمد، المغازی، ج۳، ص۸۸۳.
[۱۷۱]
ابنکلبی، محمد، جمهرة النسب، ج۱، ص۲۲۸.
[۱۷۲]
بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۳۵-۱۳۶.
.برخی دیگر از اعضا و تیرههای کنانی سال نهم هجری معروف به « عام الوفود » در کنار دیگر هیئت ها و گروه ها نزد پیامبر آمده، اسلام آوردند که در این میان میتوان به هیئت های بنی علیم به ریاست قطن و انس پسران حارثه، بنی لیث به ریاست صعب بن جثامه و بنی بکیر به ریاست عدی بن شراحیل اشاره کرد. [۱۷۳]
یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۶۱.
بر این اساس عمده کنانیان تا سال های پایانی حیات پیامبر مسلمان نشدند. نبردهای خیبر ، [۱۷۴]
بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۲۹-۱۳۰.
[۱۷۵]
بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۳۴.
حنین ، [۱۷۶]
ابنسلام، قاسم، النسب، ص۲۲۲.
[۱۷۷]
بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۳۰.
فتح مکه [۱۷۸]
واقدی، محمد، المغازی، ج۲، ص۸۲۰.
و چندین غزوه و سریه دیگر از میدان هایی بود که معدود مسلمانان کنانه در آن ها شرکت کردند.۹.۷ - اعتماد پیامبراعتماد پیامبر به بعضی از مسلمانان بنی کنانه چنان بود که وقتی برای حج یا غزوهای به بیرون از مدینه میرفت، کسی از کنانی ها را در جای خود مینشاند. عویف بن اضبط ، [۱۷۹]
ابناثیر، عزالدین، اسدالغابه، ج۴، ص۱۵۷.
[۱۸۰]
عسقلانی، ابنحجر، الاصابه، ج۴، ص۶۱۹.
کلثوم بن حصین [۱۸۱]
ابنکلبی، جمهرة النسب، ص۲۲۶.
[۱۸۲]
ابنسلام، قاسم، النسب، ص۲۲۲.
[۱۸۳]
بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۳۰-۱۳۱.
و سباع بن عرفطه [۱۸۴]
ابنحنبل، احمد، مسند احمد، ج۲، ص۳۴۵.
[۱۸۵]
نوریطبرسی، میرزاحسین، المستدرک، ج۲، ص۳۳.
از این جمله بودهاند.پیامبر از برخی مسلمانان کنانی برای اجرای ماموریت های ویژه کمک میگرفت؛ از جمله عمرو بن امیه ضمری که رسول خدا او را برای چند ماموریت به کار گرفت؛ قتل ابوسفیان ، دعوت نجاشی به اسلام، استقبال از سپاه جعفر بن ابی طالب ، برگرداندن جنازه خبیب بن عدی از یاران پیامبر و... [۱۸۶]
ابنکلبی، جمهرة النسب، ج۱، ص۲۱۶.
[۱۸۷]
ابنسلام، قاسم، النسب، ص۲۲۲.
[۱۸۸]
بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۲۰-۱۲۱.
؛ همچنین ابوجعد ضمری را برای فراخوانی قومش در غزوه فتح مکه به میان قبیله اش فرستاد. [۱۸۹]
بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۲۲.
۱۰ - واژگان کنانی در قرآنبر پایه گزارشی، گروهی از واژگان قرآن به لهجه و لغت کنانه نازل شده است. سیوطی در گزارشی ۱۷ نمونه از این واژهها را بر میشمرده که عبارتاند از: السفهاء (نادانان)؛ خاسئین (رانده شدگان)؛ شطر (سمت و سو)؛ خِلاق (بهره)؛ مَلوکاً (آزاد)؛ قَبیلاً (رویارو)؛ مُعْجزین (ناتوان کنندگان) یَعزُب (پنهان میشود)؛ ولاترکنوا (متمایل نشوید)؛ فَجْوَة (جای وسیع)؛ مَوْئلا (پناه و گریزگاه)؛ مُبْلِسون (ناامیدان)؛ دُحُوراً (رانده شدن)؛ الخَرّاصون (دروغگویان)؛ اسفاراً (نوشتهها)؛ اُقِّتَت (جمع شده)؛ کَنود (ناسپاس). [۱۹۰]
سیوطی، جلالالدین، الاتقان، ج۱، ص۳۸۰-۳۸۱.
۱۱ - فهرست منابعالاتقان فی علوم القرآن؛ اخبار مکة و ما جاء فیها من الآثار؛ اسدالغابة فی معرفة الصحابه؛ الاشتقاق؛ الاصابة فی تمییز الصحابه؛ الاعلام؛ انساب الاشراف؛ انوار التنزیل و اسرار التاویل، بیضاوی؛ البحر المحیط فی التفسیر؛ تاریخ خلیفة بن خیاط؛ تاریخ الیعقوبی؛ تفسیر عبدالرزاق؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر؛ تفسیر القمی؛ التکمیل والاتمام لکتاب التعریف و الاعلام؛ جامع انساب قبائل العرب؛ جامع البیان عن تاویل آی القرآن؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبی؛ جمهرة النسب؛ الدرالمنثور فی التفسیر بالماثور؛ روض الجنان و روح الجنان؛ سبائک الذهب فی معرفة قبائل العرب؛ سیر اعلام النبلاء؛ السیرة النبویه، ابن هشام؛ السیر و المغازی؛ کتاب الاصنام (تنکیس الاصنام)؛ کتاب النسب؛ الکشاف؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ المحبر؛ المستدرک علی الصحیحین؛ مسند احمد بن حنبل؛ المعارف؛ معجم البلدان؛ معجم قبائل العرب القدیمة والحدیثه؛ معجم قبائل العربیه؛ المغازی؛ المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام؛ المنمق فی اخبار قریش. ۱۲ - پانویس
۱۳ - منبعدانشنامه موضوعی قرآن کریم، برگرفته از مقاله «بنی کنانه». |